جدول جو
جدول جو

معنی شرتک زدن - جستجوی لغت در جدول جو

شرتک زدن
(خَ فَ کَ دَ)
در تداول زنان، سرسری جاروب کردن. با لاقیدی و سرعت و ناپاک جارو کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتک زدن
تصویر شتک زدن
راه رفتن در میان آب و آب را با حرکت پا به اطراف پاشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتک زدن
تصویر پشتک زدن
معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستک زدن
تصویر دستک زدن
زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفتک زدن
تصویر جفتک زدن
لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، پریدن از جایی به جای دیگر درحالی که هر دو پا را به هم جفت کرده باشند، جهیدن با هر دو پا
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین بدانگونه که در هوا بطول یکبار بگرد خود گردیده باشند
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِدَ)
طنبور شش تار نواختن. (از برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) ، شش بجول باختن. (ناظم الاطباء). شش بجول باختن را گفته اند که نوعی قمار است و به شش قاب مشهور است. (انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان) :
می خورد، شش تا زند، غیبت کند، لوطی بود
او مسلمان باشد و من ملحد از بهر خدا.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِسَ کَ دَ)
در تداول عامه، با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی. (آنندراج). دست زدن. بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، به اصطلاح ارباب نغمه، آواز دادن به دو دست به اصول، مقابل پا کوفتن. (آنندراج). هنگام زدن و ضرب گرفتن دستها را بهم زدن. (ناظم الاطباء). دست زدن. چپه زدن. چپک زدن. تصفیق. تصفیح: دنبال او نعره ها برداشتند و دستک می زدند و به مسخره می خندیدند. (معارف بهاءالدین ولد).
بود در طرب صاحب دستگاه
ناستد ز دستک زدن هیچگاه.
ملاطغرا (از آنندراج).
- امثال:
دستک بزنید که هرچه بردند بردند.
، تقلب در ترازو هنگام وزن کردن، و آن چنان است که وزان در وقت کشیدن به ساعد یا مرفق به شاهین ترازو بطرف کفه ای که جنس گذاشته زور کند تا آن طرف پائین رود و بسیار بنظر آید. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اُ جَ کَ دَ)
چرخ زدن و دور گشتن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ گُ دَ)
کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کتک زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ فَ یِ دَ)
پاشیدن رشحات آب یا مایعی دیگر. (یادداشت مؤلف) ، موج زدن. تموج. (یادداشت مؤلف).
- شتک زدن آب روی سنگ، ترشح و پریدن ذرات آب رودخانه و نهر، جز آن بر اثرجریان تند و سریع آن بر روی سنگها و به اطراف و حوالی. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
، انعقاد مایعی غلیظ بر شیئی: سر شب که شد، پدرش با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود ازبنایی برگشت. (زنده به گور صادق هدایت ص 76 و 77، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هتک زدن
تصویر هتک زدن
سوت زدن صفیرزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتک زدن
تصویر کوتک زدن
کتک زدن، تنبیه کردن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتک زدن
تصویر غلتک زدن
هموار و تسطیح کردن به وسیله غلتک: بام را غلتک زد
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد مایعی غلیظ بر شی: سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
حرکتی که ورزشکاران هنگام شنا کردن در آب یا در هوا انجام میدهند معلق زدن
فرهنگ لغت هوشیار
دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی، آواز دادن بدو دست باصول مقابل پا کوفتن، مطرب سازنده سرود گوی خواننده، نادم پشیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتک زدن
تصویر پتک زدن
پتکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
میل بخواب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جفا نمودن، آزردن ستلاندن لت زدن کوب زدن کوب زدن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستک زدن
تصویر دستک زدن
((دَ تَ. زَ دَ))
کف زدن بر طبق حرکات پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
((~. زَ دَ))
تنبیه بدنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتک زدن
تصویر شتک زدن
((ش تَ. زَ دَ))
سفت شدن ترشحات مایعات بر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
((~. زَ دَ))
با کفش های پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
Dozing, Doze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
дремать , дремлющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
dösen, dösend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
дрімати , дрімаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
drzemać, drzemiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
打瞌睡 , 打瞌睡的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
cochilar, cochilando
دیکشنری فارسی به پرتغالی